شب‌نوشت‌های یک مهندس برق ...

دیدگاه‌های ناپخته‌ی یک مهندس تاریخ‌دوست، اندیشه‌ها و خاطراتی از او

شب‌نوشت‌های یک مهندس برق ...

دیدگاه‌های ناپخته‌ی یک مهندس تاریخ‌دوست، اندیشه‌ها و خاطراتی از او

شب‌نوشت‌های یک مهندس برق ...

آن‌چه در پی می‌آید، گاه‌نوشت‌هایی پراکنده‌اند از یک مهندس برق، که نه سر از مهندسی درآورده است، و نه سر از برق.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


اما آن‌چه وی به‌زعم خود از این روزگار آموخته است و از تاریخ و جامعه، چیزی جز این نگاشته نیست، که

دیدم نوشته‌اند به دیوار این کهنه‌رباط/ با خط دل‌پذیر که "این نیز بگذرد ..."

نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با موضوع «ترجمه» ثبت شده است

عرفان اهل‌سنت[1]

دکتر احمد شوقی ابراهیم عمرجی/ [ترجمه از عربی] سیّد سعید حسینی

عرفان اهل سنت

تصوف دانشی است که مرتبه‌ی «احسان»[2] را پاس می­‌دارد. در حقیقت تصوف بدین هدف بنیاد نهاده شد که برای مردم روشن سازد چگونه خداوندگار را بپرستند، گویی که او را می­‌بینند،[3] و چگونه در حالت پس­ رفتن[4] از این مرتبه، «کأنک تراه» مرحله‌ی «کأنک یراه» را به همراه دارد[5] و چگونه بر احوال خود نسبت به خداوندگار مراقبت کنند، و ویژگی­‌های این راه که بندگان را به خدا می­‌رساند، چیست؟

آن­‌ها در بین همه‌ی روش­‌ها، بر کتاب و سنت[6] اعتماد می­‌کنند، چنان­‌که بزرگ این خاندان، جنید بغدادی[7] گفته است «این راه ما، بسیار مقید به کتاب و سنت است».[8]

تعریف عرفان اهل‌سنت در یک کلمه خلاصه می­‌شود: «تقوا»، در بهترین سطوح مادی و معنوی آن. تقوا، عقیده و رفتار است، معامله با خداست به بهترین شیوه، و معامله با بندگان است به بهترین رفتار. وحی بدین نظر بر هـمه‌ی انبیا نازل گشت و حقوق والای انسانیت در اسلام بر گرد آن می­‌چرخد.

روح تقوا نیز «تزکیه» است که «قَد أفلَحَ مَن تَزَکَّی»[9] و «قَد أفلَحَ مَن زَکّاها»،[10] یعنی هر آن­‌که نفس خود را پاک داشت و پیراست، رستگار گشت. به این معنی، می­‌توان یقین پیدا کرد که تصوف در زمان پیامبر ـ­ صلعم­ ـ و صحابه و تابعین بعد از آن­‌ها وجود داشت.

بنابراین تصوف، عبادت و رفتار است، و دعوت و تبلیغ، و چنگ زدن به ارزش­‌های والا. این­‌که می­‌گویند چنین دریافت­‌هایی از درون اسلام برنجوشیده است، مغالطه­‌ای بیش نیست و از اشتباهات است. اینان به حقیقت تصوف ننگریسته­‌اند، بلکه چنین خرده­‌هایی را از عملکرد برخی فرقه­‌های گمراه منتسب به صوفیه برداشته­‌اند.

در حالی که حکم بر چیزی، بر «مدخول علیه»، نادرست است و مغالطه محسوب می­‌شود، و حکم بر مجموع، با در نظر داشتن عملکرد افرادی که راست یا دروغ به آن منتسب باشند، ستمی آشکار است.[11]

ابوالحسن شاذلی[12] (رضی‌الله‌عنه­) می­‌گوید «علم خداوند را اخذ کن که بر پیامبرش نازل کرد، و بر آن و به خلفا، صحابه و تابعین بعد از او، اقتدا کن و از راهنمایی ائمه‌ی پرورش‌گران پیروی کن و از تردیدها و اوهام و ادعاهای دروغین گمراه­‌گر دور بمان».[13]

شیخ احمد زورق روایت می­‌کند که «تصوف نیست مگر با فقه، که احکام ظاهری مگر با فقه شـناخته نمـی­‌شوند، و قفه نمی­‌شود مگر با تصوف، که عملی در کار نیست مگر با راست‌بودن گرایش؛ و این هر دو نیستند مگر با ایمان، که هیچ‌کدام بدون ایمان صحیح نیستند، پس همه ـ چنانِ التزام روح برای بدن ـ لازم هستند».[14]

شیخ محمد زکی‌الدین ابراهیم برای یکی از مریدهای خاص خود نوشته است «ای فرزندم! صوفی بیش از یک فقیه است، چرا که فقیه بر گفته­‌ها می‌ماند، صوفی بیش از یک عابد است، که عابد تنها بر کـرده­‌ها باقی مـی­‌ماند، اما او بین آن دو را جمع کرده و به احوال دست می­‌یابد؛ و صوفی بیش از یک زاهد است، که زاهد در دنیا، بر «هیچ» زاهد است، اما صوفی زهد نمی­‌کند مگر از آن­‌چه وی را از خدا باز می­‌دارد، از این­ رو دنیا را در دستش می‌گیرد، نه در قلبش».[15]

ابن عطاءالله سکندری،[16] صوفیه را این­‌گونه توصیف می­‌کند که «دنیا بر کف دستانشان است نه در قلبشان. زمانی که آن را از دست می­‌دهند، بر آن صبر می­‌کنند. و خدا را شکر می­‌کنند، زمانی که بر آن دست می­‌یابند. خداوندگار آن­‌ها را در ابتدای کارشان به سختی­‌ها می­‌آزماید، تا نورانیت آن­‌ها کامل گردد، و رازهایشان پاکیزه گردد، سپس آن را به آنان می­‌بخشد. چرا که اگر قبل از این، آن را بر ایشان می­‌بخشید، ممکن بود که آن را بازپس گیرد. اما حال که آن‌را پس از تمکین و رسوخ و یقین بخشیده است، بر آن همانند نگاهبانان امین تصرف می­‌کنند و سخن خداوندگار را در آن به اجرا در می­‌آورند که «و از آن­چه شما را جانشین و نماینده‌ی خود قرار داده، انفاق کنید».[17] صحابه نیز دنیا بر دستانشان بود، نه در دل­‌هایشان، در این­‌باره بخشیدن نصف کل مال عمربن‌خطاب (رضی‌الله‌عنه) تو را بسنده است، و نیز ابوبکر (رضی الله عنه) همه‌ی دارایی­‌اش را، و عبدالرحمن‌بن‌عوف (رضی‌الله‌عنه) هفت‌صد شتر پر از بار را، و عثمان‌بن‌عفان (رضی‌الله‌عنه) تجهیز کردن ارتش را با دارایی خود، و دیگر احوال آنان».[18]

از اخلاق آنان (رضی‌الله‌عنهم) غیرتشان برای خدا بود، آن­‌گاه که به مقدسات بی­‌مهری می­‌شد؛ و یاری‌دادن شریعت پاک اسلام. هیچ کاری را نمی­‌کردند و با کسی سخن نمی­‌گفتند، مگر آن­‌که می­‌دانستند که رضای خدا در آن است و هیچ­‌گاه کسی را به خاطر مسایل مادی دوست نمی­‌داشتند، یا با او غرض نمی­‌ورزیدند.»[19]

شاذلی (رضی‌الله‌عنه) با این کلام خود، معنی عرفان اهل‌سنت را خلاصه نموده است که «هر گاه کشف تو با کتاب و سنت مخالف بود، پس به کتاب و سنت چنگ بینداز و کشف خود را دور بینداز، و به نفس خود بگو همانا خداوندگار پاکی و عصمت را برای من در کتاب و سنت تضمین کرده است، نه در کنار کشف و شهود، و نه در الهام، و نه در مشاهده. گر چه این­‌ها با هم جمع شوند، کشف و الهام کفایت نمی­‌کند، مگر پس از عرضه داشتن آن بر کتاب و سنت».[20]

شیخ مربی، دکتر علی‌جمعه می­‌گوید «طریقه‌ی صوفیه به ویژگی­‌هایی شناخته می­‌شود، از جمله

اول، تمسک به کتاب و سنت، چرا که طریقه‌ی صوفیه روش کتاب و سنت است، و هر آن­‌چه با کتاب و سنت مخالفت ورزد، از طریقه‌ی آن­‌ها نیست، بلکه طریقت آن را رد نموده و از آن نهی می­‌کند.

دوم، طریقت از آموزه­‌هایی جدایِ از شریعت نیست، بلکه جوهره‌ی آن می­‌باشد».[21]

شیخ شاذلی می­‌گوید «رسول‌الله ـ­ صلعم­ ـ را دیدم، در حالی که می­‌فرمود ای علی! لباست را از پلیدی پاک کن، آن­‌گاه در هر نفس به یاری خدا بهره‌مند شو.

گفتم ای رسول خدا ـ­ صلعم­ ـ لباسم چیست؟

فرمود می­‌دانم که خدا بر تو پنج لباس پوشانیده است، جامه­‌ی دوست‌داشتن، جامه‌ی شناختن، جامه‌ی یکتاپرستی، جامه‌ی ایمان و جامه‌ی اسلام.

پس هرکه خدای را دوست داشت، همه‌چیز برایش آسان می­‌گردد،

و هرکه خدای را شناخت، همه­‌چیز برایش کوچک می­‌شود،

و هرکه خدای را یگانه پنداشت، به هیچ­ چیز شرک نمی­‌ورزد،

و هر آن­‌که به خدای ایمان بیاوَرْد، از هر چیزی امین می­‌گردد،

و هرکه تسلیم خدای گشت، کم می­‌شود آن­‌چه وی را به سمت گناه می­‌برد، و اگر او را به گناه بیالایید، به سمت او عذر می­‌آورد، و اگر عذر آورد، پذیرفته می­‌شود.

آن­‌گاه معنی سخن خداوندگار را دریافتم که «وَ ثِیابَکَ فَطهِّر»[22] یعنی و جامه­‌ات را پاک بگردان.»[23]

 

 


[1]. منتشرشده در «موقع الصوفیه»، به آدرس اینترنتی al-sufi.net

[2]. بنا به حدیثی از «صحیح مسلم» و «اربعین نووی»، دین از سه مرتبه تشکیل شده است: اسلام، ایمان و احسان. احسان به معنی انجام دادن امور عالی است، در مقابل تأکیدهای اسلام (کدام کار بهتر است انجام گیرد) و ایمان (چرا بهتر است انجام گیرد). عقیده‌ی احسان ابتدایی و همراه با قصد است.

قسمتی از حدیث که به احسان می­‌پردازد، چنین است:

آن مرد گفت: از احسان به من خبر بده. رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: احسان این است که الله را آن­‌گونه عبادت و پرستش کنی که گویی تو او را می­‌بینی، و گرچه تو نیستی که او را ببینی، ولی یقیناً او تو را می­‌بیند. (حدیث دوم کتاب «الاربعین»، از امام نووی) [مترجم]

[3]. اشاره به حدیث پیش­‌گفته. [مترجم]

[4]. انحطاط [مترجم]

[5]. اصل حدیث به این شکل است:

عن عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أیضاً: قَالَ بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لَا یُرَى عَلَیْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَ لَا یَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیْهِ إِلَى رُکْبَتَیْهِ وَ وَضَعَ کَفَّیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ و َقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنْ الْإِسْلَامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و َسَلَّمَ) الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) وَتُقِیمَ الصَّلَاةَ وَتُؤْتِیَ الزَّکَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَیْتَ إِنْ اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا قَالَ صَدَقْتَ قَالَ فَعَجِبْنَا لَهُ یَسْأَلُهُ وَ یُصَدِّقُهُ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ الْإِیمَانِ قَالَ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ و َمَلَائِکَتِهِ و َکُتُبِهِ و َرُسُلِهِ و َالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ و َشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ الْإِحْسَانِ قَالَ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ السَّاعَةِ قَالَ مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنْ السَّائِلِ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَمَارَتِهَا قَالَ أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ رَبَّتَهَا وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ قَالَ ثُمَّ انْطَلَقَ فَلَبِثْتُ مَلِیًّا ثُمَّ قَالَ لِی یَا عُمَرُ أَتَدْرِی مَنْ السَّائِلُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ دِینَکُمْ.

(حدیث دوم کتاب «الاربعین»، از امام نووی) [مترجم]

[6]. منظور از کتاب، قرآن کریم است. سنت را گفتار و رفتار پیامبر ـ­ صلعم­ ـ تعریف می­‌کنند، و آن­‌چه با آن مخالفت نکرده است. [مترجم]

[7]. وی از جمله متصوفین قرن سوم هجری، بلکه معروف­‌ترین صوفیه‌ی بغداد و شیخ آن­‌ها محسوب می­‌شود. شیخ ابوالقاسم جنید بغدادی به سیدالطایفه مشهور است، یعنی بزرگ خاندان تصوف. جنید مرید و جانشین دایی خود، یعنی سری سقطی بود. [مترجم]

[8]. علی جمعه محمد، و قال الامام، المبادئ العظمی، الوابل الصیب للإنتاج و التوزیع و النشر، مصر، الطبعةالاولی، 2010م، ص196

[9]. اعلی/ 14

[10]. شمس/ 9

[11]. محمد زکی‌الدین ابراهیم، ابجدیة التصوف الاسلامی، مؤسسة إحیاء التراث الصوفی، چ5، ص15-13

[12]. وی، ابوالحسن علی بن عبدالله بن عبدالجبار المغربی مؤسس و قطب اول مکتب شاذلیه است. وی زاده­‌ی مغرب و متوفی مصر در قرن هفتم هجری قمری است. [مترجم]

[13]. ابن عباد، المفاخر العلیة فی المآثر الشاذلیة، دار الحسین، ص56

[14]. احمد زورق، قواعد التصوف، (تحقیق: محمد زهدی النجار)، نشر مکتبة الکلیات الأزهریة، القارهرة، ص49

[15]. محمد زکی‌الدین ابراهیم، الخطاب، (تحقیق: حسن محمود)، چ5، ص20

[16]. وی، تاج الدین ابوالفضل احمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالرحمن بن احمد بن عیسی بن الحسین بن عطاءالله الجذامی، از بزرگان مکتب شاذلیه در قرن هشتم هجری قمری است. [مترجم]

[17]. حدید/ 7

[18]. ابن عطاءالله السکندری، تاج العروس، دار جوامع الکلم، ص168

[19]. النبهانی، سبیل النجاة، (تحقیق: صفوة جودة احمد)، دارالخلود للتراث، ص33

[20]. عبدالوهاب الشکرانی، الطبقات الکبری، (تحقیق: سلیمان الصالح)، دار المعرفة، بیروت، ص301

[21]. علی جمعة محمد، البیان القویم، دار السندس للطباعة و النشر و التوزیع، القاهره، ص88

[22]. مدثر/ 4

[23]. ابن عطاءالله السکندری، لطائف المنن، (تحقیق: حسن جبر حسین)، دار الحسین الاسلامیة، ص51