پیش از پس، شاید و باید اشاره داشت که سخنگفتن در این باب، نیازمند ژرفکاوی و ظریفباوری اندیشه است. قلمفرسایی نگارنده، صرفاً از باب اندیشهنگاری شخصی است، بنابراین با چنین رویکردی، باب انتقاد بر روی خوانندهی گرامی باز، و البته فراخ است.
برای دوستان غیر آشنا با زمینهی بحث، چند پیشدرآمد نیاز است.
[1] هورامی، گویشی از زبان کردی است، و یا زبانی جدایگانه. بر سر این مسئله، این روزها بحث و جدل فراوانی میان برخی از فعالین فرهنگی ـ که متأسفانه گاهی هیچگونه سررشتهای در علم زبانشناسی ندارند ـ درگرفته است. از آنجا که هنوز زبانبودن هورامی برای نگارنده به اثبات نرسیده است، در اینجا از همان قول قدیمی که به احتیاط نزدیکتر است و هورامیها را در کنار سایر همنژادهای خود قرار میدهد، یاد شده است.
هورامی به اهل هورامان هم گفته میشود، بهویژه روستای هورامان تخت.
[2] پرداختن به فرهنگ و زبان و ادبیات مادری، البته از علاقهمندیهای هر ادبدوستی تواند باشد، و گاهی وظیفهی وجدانی و انسانی.
اما کار آکادمیک و علمی در این زمینه، و پرداخت و پردازش تخصصی آن، جز اهل آن را نشاید. سرانجام سپردن هرکاری به نااهلان، جز بینظمی و ناتمامی امور، نتیجهی دیگری در بر ندارد. اهل سیاست، بهخوبی از این قضیه آگاهی دارند، چنانچه گذشتگان نیز بسیار به آن اهمیت دادهاند. در سیاستنامهی خواجه نظامالملک طوسی آمده است که «بوذرجمهر» را سبب فروپاشی آلساسان پرسیدند، وی پاسخی خردمندانه داد که «آلساسان بر کارهای بزرگ، کاردانان خرد و نادان گماشتند».
بنابراین، اگر روال پرداخت و پردازش هورامیگری و وابستههای آن، بهوسیلهی این طیف کمسواد و گاهی بیسواد سر گیرد، سرانجام آن جز هرجومرج نیست، چنانچه نشانههایی از آن نیز آشکار شده است.
[3] اما مگر چهکسانی صلاحیت چنین پژوهشهایی را داشتهاند؟
کافی است نگاهی به زحمات ادبدوستان کرد بیندازیم، که چهگونه «خدمت خالصانه و بیادعا» داشتهاند. به رأی نگارنده، از جملهی این بزرگواران، علامه ماموستا ملاعبدالکریم مدرس است. ایشان، به عنوان یک ادیب و شاعر، و البته در جایگاه یک علامه، در این زمینه به نظریهپردازی و پژوهش میدانی پرداختهاند. باید توجه داشت که علامه، لقبی است که به همهی دانشمندان اسلامی اختصاص داده نمیشود، بلکه ویژهی آن دسته از دانشمندانی است که در چندین رشته، دارای معلومات گسترده و صاحبرأی و تأثیرگذار بودهاند.
ناگفته پیداست که پژوهشهای چنین دانشمندی، چهقدر ارزشمند و ماندگار است. نیازی نیست به تألیفات متعدد وی، که بیش از 100 جلد میباشند، پرداخته شود. پژوهندهی منصف، با نگاهی کوتاه به زحمات ایشان، از آن همه اثر پرارزش در زمینهی ادبیات هورامی، حیرتزده میشود. اگر شخصیتی چون مدرس بر روی اشعار مولوی کار نمیکرد، آیا اکنون کسی را داشتیم که بتواند اشعار مولوی در کتاب عقیدهی مرضیه را شرح و تفسیر کند؟ بهجرأت میتوان گفت، خیر!
آیا اگر زحمات ایشان در قبال اثر مولوی نبود، هماکنون «الفضیله» در دانشگاه الازهر، قدیمیترین دانشگاه دنیا و مهمترین دانشگاه اسلامی جهان، تدریس میشد؟
بیشتر دیوانهای ادبیات کلاسیک کردی را ایشان جمعآوری کردهاند، و هم شرح و تفسیر و انتشار.
آیا اگر زحمات، همت و تلاش ستودنی ایشان نبود، اکنون ما از مشاهیر نیاکان خود، اطلاعی داشیم؟ مطمئناً بسیار کم. «یادی مهردان»، «باخچهی گۆڵان»، «بنهماڵهی زانیاران» و «علماؤنا فی خدمة العلم و الدین» از جملهی آثار وی در این زمینه هستند.
بههرروی، شخصیتی با این همه بار علمی و سواد و دانش، بهگونهای درست پای در این میدان نهادند و خدماتی ارزنده بهجای گذاشتند. وی در بغداد، یعنی قلب تپندهی ناسیونالیسم عرب، که آن زمان بهشدت مشغول قتلعام کردها و جنگ با آنان بود، و شعار آن «امة واحدة عربیه، ذات رسالة خالده» (امت واحد عربی، رسالت جاویدان ماست)، آستین همت بالا زده بود و به زبان کردی و دربارهی کرد و کردستان و مشاهیر آن، و به روشی کاملاً علمی، کتاب منتشر میکرد، بدون هیچگونه ادعایی، و تنها بهخاطر عشق به میهن؛ که از آموزههای اسلامی فراگرفته بود.
یا «مامۆسا ههژار» که تمام و تمام زندگیاش وقف کرد و کردستان شد. وی چه کسی بود و چهگونه کار کرد؟
نیازی به بازگویی مشقتهای فراوان زندگی این بزرگمرد کرد نیست، اما اشارهای به پشتکار و همت او، خالی از لطف هم نمیباشد. ههژار دو سال و سه ماه در بیمارستان مسیحیهای لبنان بستری بود، اما در این مدت، تمام کتابخانهی آنجا را مطالعه کرد، حتی انجیل و تورات را دو بار خواند، و آنقدر بار علمی عربی بسیاری کسب کرد، که وقتی به عراق بازگشت، با آنکه کرد بود، درجا او را به عضویت انجمن مهم علمی عراق درآوردند. چنین کسی، بدون یک ذره ادعا و کار نابهجا، هر آنچه داشت، در راه کردستان، اما وی هم به شیوهای درست، گذاشت و خدمتی ستودنی به ملت ستمدیدهاش روا داشت.
[4] پس بهعنوان جمعبندی دلنگرانی نخست، از موج هورامیگری شتابزده، میتوان نااهلبودن فعالان این زمینه را مصداق سرانجام ناخوشایند آن برشمرد، که البته دلنگرانی دردمندی است.
[5] زمینهی دیگر خطرناک بودن این شتابزدگی، وجه قومگرایی افراطی آن است، و پیامدهای ناگوار آن.
[6] برای روشن شدن موضوع، بد نیست نگاهی به اوضاع خاورمیانه بیندازیم، و از دیدگاه تاریخی، مشکلات خاص آن را ریشهیابی کنیم، سپس از آموزههای تحلیل تاریخی، برای موضوع خود بهره ببریم، تا شامل «ما اکثر العبر، و اقل الاعتبار» نشویم.
تا چند دهه قبل از فروپاشی خلافت بزرگ عثمانی، در داخل مرزهای کشورهای اسلامی، تقریباً هیچگونه حرکت قومگرایی و ناسیونالیستی وجود نداشت. بنابراین، ملل مسلمان تا اندازهی زیادی، متحد و یکپارچه بودند. با نزدیک شدن جنگ جهانی اول و ناآرامیها و چپاولگریها و اشغالگریهای بیگانگان بود که احساسات ملل مسلمان جریحهدار شد و در پی ناتوانی امپراطوری عثمانی جهت حمایت از آنان و برقرای ثبات و امنیت، اقوام مسلمان هریک بهگونهای جهت احیای عزت و اقتدار خود اقدامی بهویژه مبتنی بر قومگرایی کردند.
نگارنده به «تئوری توطئه» باورمند نیست، اما بر دخالت قدرتهای بیگانه و نقش آنان در شکلگیری اوضاع کنونی، از جمله خاورمیانه و ملل مسلمان، بهخوبی آگاه است. پلشتیها و نقشههای شوم آنگلوساکسونها جهت دستیابی موفقیتآمیز به برنامههای مورد نظر خود، از چند سده پیش آغاز شد، و آنگونه که «هامفر»، جاسوس کهنهکار انگلیسی در ممالک اسلامی، در خاطرات خود بیان کرده است، تمام تلاش آنان بر انهدام درونی و اضمحلال و استهلاک قوای آنان و هرزرفت نیروی یکدستگی مسلمانان بوده است، تا هر چه زودتر تمدن بنیادین اسلامی را به ورطهی انحطاط و بنبست بکشانند. و در این مسیر، چه دستمایهای کشندهتر از بسط قومگرایی؟
آری، پیش و پس از جنگ جهانی اول، و با برنامهریزی هدفمند، ستیز خود را با خلافت عثمانی آغازیده و پرورده بودند. کما اینکه از نخستین اقدامات ایشان قبل از فروپاشی عثمانی، اشغال مصر و اردن، و تشکیل کشوری یهودی بود. بههرروی، در سالهای میانی ربع اول قرن بیستم، آنها با تمام قوای خود به جنگ با این امپراطوری فرسوده پرداختند و در قالب جنگ جهانی اول، سراسیمه به پیکاری تمامعیار پرداختند.
آنها خوب میدانستند که شکست دادن عثمانی گرچه سخت است، اما استیلا بر مناطق تحت نفوذ این امپراطوری سختتر است. بنابراین بهسادگی از نیروی سوختهی خودی استفاده کردند. بارزترین حرکت آنان، در قالب استراتژیهای سرهنگ تامس ادوارد لاورنس، مشهور به لورنس عربستان، نمود یافت. آنگاه که با خاندان هاشمی ارتباطی سازنده برقرار کرد، و تنی چند از فرزندان این خانواده را به امارت کشورهای تازهتشکیلشده، که فاقد هویت تاریخی بودند، گماشت. و پس از آن، چه گستاخانه و بر اساس میل و رغبت خود، طبق قراردادهای منعقدشده، ممالک اسلامی را میان یکدیگر تقسیم نمودند و قیمومیت هر کشور را به عهدهی یکی از استعمارچیان واگذاردند.
آنها برای نیل به این اهداف خود، بسیار زیرکانه از مشی و منش ناسیونالیسم بهره بردند. بهگونهای که در قالب حرکتهای پانعربیسم، پانفارسیسم، پانترکیسم و پانکردیسم، این همسایگان دیروز را، به دشمنان امروز یکدیگر تبدیل کردند و آنها را بر مبارزه با عثمانی، برشوریدند، و اتفاقاً موفق هم شدند. بهگونهای که همهی این ملل را در جنگی فرسایشی با یکدیگر قرار دادند.
مگر نه آنکه مشکلات حلنشدنی عراق، همه و همه، به مرزبندیهای انگلیس در سال 1932 برمیگردد؟ و یا بحران سوریه دقیقاً به عملکرد فرانسه در شام، در دههی 1930 مربوط میشود؟
این قدرتها، اینگونه ملل مسلمان را به جان هم انداختهاند، و بنابراین بهعلاوهی اقدامات دیگر خود در زمینهی استشراق، بهسادگی بر آنها تسلط یافتهاند. هرگاه که این نابهنجاریها هم روی به فزونی نهاد، در قالب حمله، یا ائتلاف و یا دخالت، اعمال قدرت میکنند و اینگونه خود را بهسان فرشتهی نجات ملل واپسرفتهی خاورمیانه نشان میدهند.
[7] بههرروی، حرکتهای مبتنی بر قومگرایی، تنها تنشها را میافزایند. البته بسیار جالب است که در درون این حرکتها هم، ناسازگاری بسیار به چشم میخورد. نه مگر آنکه این درونپریشانی حرکتهای قومگرایانه برای کردها نیز، در قالب «برادرکشی»های دو حزب اتحادیهی میهنی و دموکرات کردستان، در سالهای 6-1995 نمود یافت؟
[8] نگارنده خود بر اهمیت زبان، ادبیات و تاریخ هورامی واقف است، اما رویکرد فعالان در این زمینه را مبتنی بر قومگرایی ناخوشایند میبیند، از این روست که نگرانی وی فزونی مییابد. بنا به هر فرصتی هم که بوده، این نگرانی را به دوستان ادبدوست خود منتقل کرده، و از عواقب ناپسند نابخواه این نوع حرکت نادرست، بارها هشدار داده است.
[9] نه مگر آنکه گوشههایی از آیندهی نیامدهی این حرکت، در قالب جوکهای هورامی و لفظجنگیهای کرد-هورامی، بهویژه در مریوان نمود یافته است؟ نه مگر آنکه گروهی از دانشجویان نابخرد هورامی، از همنژادهای کرد و سۆران خود، کینه برداشته و در هر فرصتی، جهت ضربه زدن به آنان، اقدام میکنند؟ نه مگر آنکه بوی تفرقه و چنددستگی بهویژه در مریوان به مشام میرسد؟ نه مگر آنکه، دستهایی پلید و ناپیدا، هر از گاهی از بیرون، افرادی را پرورش میدهند تا بر دامنهی این جداییها بیفزایند؟
نه مگر آنکه دکتر زرینکوب زمانی که مدیرگروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود، دانستن دو زبان خارجی، علاوه بر تسلط بر ادبیات عربی را کاملاً الزامی کرده بود، تا تحقیقات دانشجویان دکترای ادبیات فارسی، بنیهی علمی داشته باشد و دکترهای آینده از سواد بویی برده باشند؟ این در حالی است که دوستان نفهمیدهی ما، که دچار موج شتابزدهی «هورامیگری» شدهاند، حتی از خواندن آثار کردی سۆرانی امتناع میورزند؟ و حتی دانشآموزان را، به بهانهی درستِ حفظ زبان، به صورت نادرست مغزشویی کرده که زبان، فقط هورامی است و بس؟
نه مگر آنکه سرانجام چنین حرکت نابخردانهی شتابزدهای، تفرقه، جدایی، چنددستگی و کاشتن بذر کینه به یکدیگر و نامهربانیهای ناخوشایند است؟
این نگرش ویژه، دیدگاهی تاریخی تواند باشد، و یا برداشتی برآمده از دریافت مهندسی!
دوستان اما شاید آن را از نوع بدبینی دانند، و یا شناخت نادرست از مکانیزم جامعهی هورامی و کرد.
بههرروی، بهعنوان جمعبندی، نگرانی نگارنده از موج هورامیگری، به دو وجه است،
اول آنکه، فعالین در این زمینه از دانش کافی و دیدگاه آکادمیک خردمندانه نسبت به زمینهی مورد نظر برخوردار نیستند،
دوم آنکه متأسفانه موج هورامیگری، ضمن شتابزدگی، بر قومگرایی افراطی مبتنی شده است.
با این حال، صلاح مملکت خویش، خسروان دانند.
عکس: افشین فتاحی
1394.2.9
کوت عبدالله، دانشکده نفت اهواز
[نهسیم سهرووپیری]